جدول جو
جدول جو

معنی قطره زرد - جستجوی لغت در جدول جو

قطره زرد
(قَ رَ / رِ یِ زَ)
کنایه از آفتاب عالم تاب است. (بهار عجم) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قطره زرد
سرشک زرد، خور
تصویری از قطره زرد
تصویر قطره زرد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاره زرد
تصویر پاره زرد
زردپاره، پارچۀ زرد رنگی که یهودیان برای امتیاز از مسلمانان و بازشناخته شدن، بر روی شانۀ لباس خود می دوخته اند، جهودانه
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
قطره زدن. (آنندراج) :
هر طرف بسیار کردم قطره در راه طلب
لیکن از دریا ندیدم بهره جز سیلاب کم.
طغرا (از آنندراج).
رجوع به قطره زدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
تند و تیز به راه رفتن. (برهان). کنایه از تند رفتن. (انجمن آرای ناصری). به صلۀ ’در’ کنایه از تیز رفتن و دویدن. (آنندراج) : چون قطره زدن آغازیدی پیل آبکش را به تردستی پیل مال ساختن. (درۀ نادره چ شهیدی ص 601) ، تردد کردن، به صلۀ ’بر’ کنایه از ریختن و باریدن. (آنندراج) ، بعضی به تحقیق نوشته اند که اطلاق آن بر شاطر حقیقت است و بر غیر استعاره، لهذا محل تأمل، چه یک جا قائل به حقیقت شدن و جای دیگر قائل به استعاره شدن وجهی می باید و آن مذکور نیست. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ / رِ دُ)
کنایه از ابر، و آب دزد نیز گویند. (آنندراج) :
چو دریا چرا ترسم از قطره دزد
که ابرم دهد بیش از آن دست مزد.
نظامی (از آنندراج).
، و بعضی آفتاب را گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَرِ زَ)
کوشک زرد. نام قریه ای از بلوک سرحد چهاردانگه از بلوکات سردسیر فارس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(پُتَ زَ)
کنایه از هرزه گرد و هرزه کار که به یک جا و یک کار قرار نگیرد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ زَ)
ده کوچکی است از دهستان سیاه رود بخش افجه شهرستان تهران. واقع در خاور مرکز افجه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
پارچه زردی که یهودیان درقدیم برای امتیاز از مسلمانان بجامه خود میدوخته اند زرد پاره
فرهنگ لغت هوشیار
قطره زدن بنگرید به قطره زدن تردد کردن رفتن: هر طرف بسیار کردم قطره در راه طلب لیکن از دریا ندیدم بهره جز سیلاب کم
فرهنگ لغت هوشیار
تردد کردن رفتن، یا قطره زدن بر (به)، . . ریختن باریدن: در راه عشق قطره بمژگان زدم چو اشک نعل از برای پی غلطی واژگون زنند یا قطره زدن در... تیز رفتن دویدن
فرهنگ لغت هوشیار
آفتاب خورشید، ابر سحاب. توضیح راجع به ابر آب دزد رک. م. معین مزدیسنا و تاثیر آن در ابیات پارسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطرهدزد
تصویر قطرهدزد
آب دزد، ابر، خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطره دزد
تصویر قطره دزد
((~. دُ))
آفتاب، خورشید، ابر، سحاب
فرهنگ فارسی معین